همه چی از همه جا

همه چی از همه جا

همه چی از همه جا

همه چی از همه جا

غزل عاشقانه

به هر نشانه ای از تو دلش بهانه بگیرد



به هر نشانه ای از تو دلش بهانه بگیرد

غمی به وسعت دنیا در او زبانه بگیرد


نخی ز پیرهنت یا کتاب منزوی ات را

شبیه جان خودش سخت در میانه بگیرد


مدام خیره شود در نگاه عکس قدیمی ت

مدام زل بزند دست زیر چانه بگیرد


شبانه بغض خودش را فرو که برد به تلخی

دلش از اینهمه بی مهری زمانه بگیرد


به یاد کافه و شعر و تن صدات بیفتد

دلش هوای غزل های عاشقانه بگیرد


همین که عطر نفس هات کوچه را بنوازد

میان هق هق تلخش هوای خانه بگیرد


خیال کن برسد گرد باد پیر و بخواهد

تقاصی از تن بی جان یک جوانه بگیرد


سرت که نیست بگو غیر کوله ی غم و حسرت

مسافر شب غربت چه را به شانه بگیرد ؟



دارد نگاهم می کند دارم نگاهش را



دارد نگاهم می کند دارم نگاهش را
از زندگی تا مرگ می خواهم صدایش را

دارد صدایم می کند دارم صدایت را
: بیرون بکش از زندگی یا مرگ پایت را

هر گوشه ای تنها تو را در ذهن ِ خود بستم
دارم تلو… دارم تلو… از نیستی مستم

الکل تمامم کرد و تنها در تو می مانم
خندید لب هایم ولی بغضی که می خوانم

در پرسه هایی را که در باران نمی مانیم
آغوش هایی را که در شب ها نمی خوانیم

در تخت خوابی را که تنها با تو می مُردم
در اشک هایی را که تنها با تو می خوردم

در لحظه هایی را که تنها با تو می مانم
من عاشقت بودم ؟ شدم ؟ هستم…؟ نمی دانم

شب ها بغل کردم تو را با گریه در خوابم
حل می شوی در گریه ام دیگر نمی خوابم

در تخت خوابم گریه کردم گریه من را کرد
دارم تو را… دارم تو را… در تخت خوابی سرد

شب ها بغل کردم تو را در عمق ِ بی خوابی
معشوقه ام امشب تو با من باز می خوابی ؟

دارد نگاهم می کند در عمق ِ شب هایم
دارم تصور می کنم او را به لب هایم

حل شد تو را در من که خاموشم در آغوشت
گفتم که می خواهم تو را آرام در آن گوشت

حل کردمت در قهوه ام در آنچه می خوردم
فالم شدی فالی که تنها با تو می مُردم

دارد خدایم را…خدایم را… خدایی نیست
آخر چرا دیگر کنارت هیچ جایی نیست ؟

در منطقت جنگیدم و در منطقم مُردم
از دیگران گاهی ولی من از خودی خوردم

دارد جدایم می کند در عمق ِ نادانی
معشوقه ام من عاشقت هستم تو می دانی؟

دارد مرا… دارد مرا… ترکم نکن یارم
دیگر نگو… دیگر نگو من از تو بی زارم

من زندگی کردم که تنها با تو تنها شم
آخر تو رفتی تا که من تنهای تنها شم؟

در آخرین روزت به من گفتی نمی مانم
آخر چرا رفتی… چرا رفتی… نمی دانم